طرح یک سوال و کمی توضیح در خصوص توافقنامه دو جریان مرتجع
(حزب دمکرات و سازمان زحمتکشان کردستان)

سیروان قادری
رفیق سیاوش عزیز، خسته نباشید.
به نظر می‌رسد که توافقنامه اخیر حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان کردستان (باند مهتدی) بر سر آینده حاکمیت در ایران و کردستان، به قطب بندیهای جدیدی در "اپوزیسیون ملی" و قوم پرستان منطقه ای دامن زده است. میتوان ماهیت سیاسی جنبش‌ها و احزاب و گرایشات مختلف درونشان را در دل‌ تحولات کنونی‌ منطقه‌ای و بین‌المللی، روشن تر دید و در عین حال، تعلق طبقاتی و جایگاه اجتماعی آنها را عریان تر کرد. پرداختن مجدد به این "نقص غرض" از جانب کمونیستها و آزادیخواهان، دفاع از منافع طبقاتی کلان تری در شرایط حساس کنونی‌ در جامعه ایران است. پرداختن به فضای حول این توافقنامه‌ و نشان دادن ظرفیت بالای این جریانات در تحجر و جنایت، و روشن تر کردن جوانب مختلف آن، میتواند تجارب مهمی‌ برای جامعه و مشخصا طبقه کارگر و زحمتکشان در ایران باشد. و گرنه آرزوهای ضد بشری این دو جریان مرتجع بورژوا - ناسیونالیست در کردستان و روی دیگر این سکه، یعنی‌ شوینیستهای قداره بند "تمامیت ارضی خواه"، فی الحال، در میان جامعه و حتی در ذهنیت آنان، محلی از اعراب ندارد.

به خاطر داریم که طرح شعار فدرالیسم، از جانب مرتجعین قوم پرست در ایران و مشخصا در کردستان، از فردای پس از ۱۱ سپتامبر و آغاز دور جدید جدال دو قطب تروریستی اسلام سیاسی و میلیتاریسم غرب، موضوعیت پیدا کرد. در آن دوره، فدرالیسم، نزد مدافعین دو آتشهٔ حفظ "تمامیت ارضی ایران"، بسیار محترم بود و اساسا نسخه‌ای برای مقابله با "تجزیه طلب" نامیدن قوم پرستان، تداعی میشد، تا جایی که همین حزب دمکرات و امثال سازمان زحمتکشان، در کمپ "تمامیت ارضی خواهان" ایران بودند و در مقابل سرود فاشیستی "ای ایران" کرنش میکردند، این جماعت، همان موقع نیز قوم پرست بودند و خواهان اسم گذاری ملی‌ و قومی جامعه ایران بودند. اما به قول منصور حکمت: "حزب دموکرات خودمختارى ميخواهد و به اين نتيجه رسيده است که با تعميم دادن خواست خود به کل کشور، با بدست دادن فرمولى که در آن ناسيوناليسم کرد در برابر يک دولت ناسيوناليست مرکزى تک نباشد، بهتر به اين نتيجه ميرسد. فرمول فدراليسم کمک ميکند حزب دموکرات خودمختارى بخواهد بدون اينکه کردستان موردى استثنايى تلقى شود. فدراليسم يعنى "به همه ملل متشکله ايران" خودمختارى بدهيد، از جمله به ملت کرد به رهبرى حزب دموکرات. حال اگر بقيه مردم در ايران، و از جمله بخش وسيعى در خود کردستان لزوما خود را با برچسب هاى قومى فارس و لر و گيلک و افغانى و کرد و عرب و بلوچ و ترکمن تعريف نميکنند، چه باک".

حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان، کوچکترین تغییری نکرده اند، ماهیت و شکلشان همان است که بودند: مرتجع، ناسیونالیست و قوم پرست! "تمامیت ارضی خواهان" نیز همانند که بودند! به نظر شما چه اتفاقی‌ افتاده است و قطب بندی‌های جدید حاصل چیست؟

رفيق سيروان عزيز٬
قطب بندى اخير اساسا سياسى است و محصول بهم خوردن توافقاتى است (فدراليسم) که زمانى حزب دمکرات و سلطنت طلبان از سر محدوديتهاى سياسى شان به آن رسيده بودند. اوضاع سوريه و تحرکات ناسيوناليسم کرد در منطقه در تشديد اين دعواها بى تاثير نبوده است. جايگاه اين جدال و قطبى شدن آن ميان نيروهاى متفرقه اردوى ارتجاع بورژوائى با جايگاه آن نزد طبقه کارگر و شهروندان جامعه ايران بسيار فرق دارد. مردم در ايران و کردستان در اميدها و آرزوهاى بيمارگونه اين نيروها شريک نيستند. نيروى اجتماعى مهم و قابل ديدنى پشت اين توافقات و بهم خوردن آن جابجا نميشود. واقعيات جامعه ايران و مسائل اساسى طبقه کارگر و مردم از اساس با دنياى بند و بست و اتحاد و انشقاق اين نيروها فرق دارد.

چند مسئله روشن است:

اولا٬ اهميت اين بحث و دعواهاى حول و حوش آن تا به اردوى راست ايران برميگردد٬ شرايط قرق نظامى منطقه و اميدوار شدن ناسيوناليستهاى متفرقه به امکان حمله نظامى به ايران و تکرار سناريوى نوع ليبى و سوريه است. اگر چنين اوضاعى نبود٬ ناسيوناليستهاى عظمت طلب نيازى به وارد شدن به ائتلاف و اتحاد با قوم پرستان نداشتند. ايجاد يک نظام فدرال٬ مستقل از اينکه ما کمونيستها راجع به آن چه ميگوئيم٬ تنها در صورتى ميتواند به واقعيت بپيوندد که به ايران حمله نظامى شود و در پس آن ارتشهاى دست ساز قومى بعنوان سگ شکارى نيروهاى ناتو و ارتش آمريکا به صحنه بيايند. يعنى شرايطى ايجاد شود که مردم و طبقه کارگر از صحنه سياسى قيچى شده باشند٬ ارتجاع سياسى و جريانات ضد جامعه متفرقه قومى و مذهبى و آريائى ميداندار شده و سناريوى آلترناتيو سازى پنتاگونيستى به اهداف خود رسيده باشد. در فقدان چنين احتمالى٬ فدراليسم در ايران نه فقط ذره اى شانس ندارد بلکه توسط طبقه کارگر و مردم انقلابى قاطعانه دست رد به سينه اش زده ميشود.

ثانيا٬ مجموعه اين نيروها اعم از ناسيوناليستهاى عظمت طلب تا قوم پرستان متفرقه٬ قرار نيست روى دوش اعتراض مردم به قدرت سياسى نزديک شوند. اگر مردم در صحنه باشند اين جريانات شانسى ندارند. نزديک شدن اين طيف به قدرت سياسى و کدخدا شدن مهتدى و هجرى و شرکا تنها وقتى امکان عينى دارد که غرب آنها را مثل چلبى و کرزاى و طالبانى و بارزانى و اسلاميون در افغانستان به ضرب بمب و موشک سر کار بياورد. وجود سياسى قوم پرستان منوط به اينست که اين و آن دولت اسلحه و نان و اردوگاهشان را تامين کند. روى پاى خودشان کسى نيستند. نبايد مرعوب شکلک درآوردنها و ادا و اطوارهايشان در تلويزيون و صداى آمريکا و بى بى سى شد. توافق دو فرقه قوم پرست از يکسو هدفش بالا بردن وزن "احزاب کردى" در ائتلاف دست ساز کنفرانسهاى آلترناتيو سازى است و از سوى ديگر تلاشى براى زدن رنگ قومى و نژادى به سياست ايران. اوضاع منطقه و تشديد جنگ در سوريه و دورنماى حمله نظامى به ايران٬ توافقات روى کاغذ ناسيوناليستهاى متفرقه را حاشيه اى کرده و لاجرم به عروج تعصبات قديمى و کور ميدان داده است.  

ثالثا٬ اين جدال ارتجاعى در عين حال که مخاطرات جدى دارد و به جامعه و فضاى سياسى سم مهلک تزريق ميکند٬ از جايگاه اجتماعى قابل اعتنائى برخوردار نيست. حزب دمکرات زمانى نماينده ناسيوناليسم کرد بود و بعد از چرخش به سمت فدراليسم و چند تکه شدن آن عملا به جريانى بى خاصيت حتى براى ناسيوناليستها تبديل شده است. باند زحمتکشان اساسا جريان سياسى نيست٬ فى النفسه اهميتى ندارد٬ اما ميتواند خطرناک باشد و با بسيج تعدادى متوهم و لمپن و سازماندهى ترور و کشتار موى دماغ مردم و نيروهاى انقلابى شود. معلوم ميشود اين جماعت که دسته جمعى در کنفرانسهاى آلترناتيو سازى نشانده شده بودند تا تمرين دمکراسى کنند٬ همان زمان خنجرهايشان را پنهان کرده بودند. اين نيروها در جامعه جايگاه و آبروئى ندارند و بايد به اندازه وزن شان به آنها برخورد کرد. نه مسئله ملى٬ نه رفع ستم ملى٬ و نه هيچ موضوع جدى آن جامعه به اينها مربوط است و نه نماينده چيزى و کارى در آن جامعه هستند. تنها امر و رسالت اين جماعت اعلام آمادگى و تلاش براى شرکت بعنوان عناصر يک سناريوى خونين جنگ داخلى است. فدراليستها اگرچه فاقد ريشه اجتماعى هستند اما بعنوان توجمان ها و کاراديچ ها و آرکان هاى ايران ظرفيت عظيمى در خلق جنايت و راه انداختن جنگ داخلى دارند. اينها برادران ارتش آزاد سوريه و القاعده و بارزانى و طالبانى هستند.

نه قوم پرستان فدراليست و نه ناسيوناليستهاى عظمت طلب ايرانى تغيير نکرده اند. اين جنگ هدفش اينست که هر کسى موقعيت و سهم اش در سناريوى خونين آتى روشن باشد. ابزار آن هم از آنجا که نميتوانند در خيابانهاى اروپا به هم شليک کنند٬ فعلا جدال لفظى و نفرت پراکنى قومى و ملى است. هر زمان که دست شان به يک آبادى برسد جاى اين جدال اينترنتى را کشتار جمعى و پاکسازى قومى ميگيرد. فدراليستها با اين نوع جنجالها ميخواهند مقوله فدراليسم را به سياست ايران تحميل کنند. فعلا بخشى از چپ و راست اين حب را قورت داده است و اوضاع منطقه نيز به نفع آنهاست. اما هر حرکت مادى و کارگرى و توده اى انقلابى اينها را با نوک انگشتش به همان دوران ممالک محروسه و عهد بوق پرتاب خواهد کرد. حساسيت کمونيستها به تبليغات ناسيوناليستى و قوم پرستانه و فدراليسم از سر اهميت و وزن اين جماعت و ربط شان با زندگى واقعى کارگران و مردم نيست٬ بلکه بدليل ظرفيتهاى بغايت خطرناکى است که اينها ميتوانند زير تابلوى حقوق ملتها و خلقها و اقوام به صحنه بياورند. *